زنجیر طلایی باز همان زنجیر است

زنجیر طلایی باز همان زنجیر است

از قدیم گفته‌اند که گذشته چراغ راه آینده است. ژولیوس سزار امپراتور روم  هم جمله معروفی را به همان مضمون بر زبان راند که «تاریخ بزرگترین عبرت‌آموز است». ولی آنچه باید به آن جملات پندآموز بیفزاییم این است که وقتی در پی یافتن راه راست تواریخ را ورق می‌زنیم کافی نیست که تاریخ مرزوبوم و قوم خویش را در نظر بگیریم بلکه تاریخ دیگران نیز هم ممکن است بیانگر تجربیات مفید نیاکان بشریت باشد که پیش از ما در شرایطی قرار داشته و راه برونرفت از آن را یافته‌اند.

ما هم در این برهه حساس و استراتژیک که در حال تعمیق روابط خود با چین هستیم بد نیست به تجربیات کشورهای دیگری نگاهی بیندازیم که قبل از ما این راه را پیموده‌اند تا دریابیم که آیا تعمیق روابط و توسعه همکاری‌ها در درازمدت به نفع ایران است یا اینکه فقط در کوتاه‌مدت منافع یک عده‌ای را تامین می‌کند؟

چیزی که از یک بررسی سرسری به راحتی معلوم می‌شود این است که چین به دنبال دستیابی به زیرساخت‌های کشورهای دیگری است تا بدین وسیله فرصت‌ها و مزایای استراتژیک تجاری، نظامی، اطلاعاتی و سیاسی را برای خود فراهم سازد و نکته حائز اهمیت و نکته‌ای که حاکمان جمهوری اسلامی و دست‌اندرکاران «سند همکاری» باید به آن توجه نمایند این است که تمام پیمان‌ها و قراردادها و سند همکاری‌هایی که در ۶۰-۷۰ سال اخیر با چین انعقاد شده‌اند بدون هیچ استثنا هم در کوتاه‌مدت و هم در درازمدت به نفع چین بوده و طرف دیگرِ قرارداد همیشه نقش کشور وابسته با دولتی کمابیش دست‌نشانده را بازی می‌کند. از این رو مسیر احتمالی آینده روابط کشورها با چین، از جمله ایران و چین، به راحتی ترسیم می‌شود.

از اواخر دهه ۳۰ هجری شمسی به این سو چین مکرراً به کشورهای همجوار خود پیشنهادهای کمک بشردوستانه یا سرمایه‌گذاری در پروژه‌های بزرگ زیرساختی داده است. ابتدا هدف چین از این کار صرفا در حد گرفتنِ حق استفاده دائم از بنادر دریای عمیق بود که با آغاز ساخت «شاهراه قره‌قروم» در سال ۱۳۳۸ که بندر گوادر پاکستان را با کشور چین وصل می‌کند، این برنامه کلید خورد و با افتتاح آن بیست سال بعد، مرحله اول برنامه‌ای پایان گرفت که بعدها «راه ابریشم جدید» نامگذاری شد.

چرایی احتیاج چین به این بندر و بنادر مشابه آن، امری ساده است. چین از طریق بندر گوادر می‌تواند محصولات چینی را به راحتی و به مقرون به صرفه‌ترین شکل ممکن به کشورهای خاور میانه و آفریقا صادر کند. البته اگر هدف و چشمداشت چین به مزایای تجاری محدود بود آب از آب تکان نمی‌خورد و هر دو کشور چشن و پاکستان از توسعه زیرساخت‌های مواصلاتی و بندرگاهی پاکستان نفع می‌بردند اما از قرار معلوم چین در سر نداشت و ندارد که به جنبه تجاری کار بسنده کند که شاهد این امر را در این می‌بینیم که در پاکستان و در کشورهای دیگر هم بنادری که با سرمایه‌گذاری چین توسعه یافته‌اند پس از چندی به توعی به تسلط چین در آمده‌اند که این خود منجر به ایجاد رابطه استعماری بین چین و کشور میزبان شده است.

اهمیت استراتژیک این بنادر نه تنها از چشم تجار چینی ارزشمند است بلکه از چشم دستگاه‌های نظامی و اطلاعاتی آن کشور نیز به دور نیست زیرا که بندری که برای ورود و صدور محصولات مناسب است، برای اعزام نیروها نیز مناسب است، جاده هم همینطور. بندری هم که چین عملاً در آن حکم‌فرماست و کشور میزبان بر فعالیت‌های چین در آن هیچ نظارتی ندارد که سهل است، نمی‌تواند داشته باشد، برای جمع‌آوری اطلاعات و فعالیت‌های اطلاعاتی دیگری بسیار مناسب و درخور توجه است. در مجموع، پوست کنده می‌توانیم بگوییم که جاهایی که با پول چینی توسعه پیدا می‌کنند اغلب به مستعمرات چین تبدیل می‌شوند.

با این حساب باید پرسید که چه چیزی سبب می‌شود که کشوری مستقل به چنین توافق یک‌طرفه‌ای تن دهد؟ البته نپرسیده جواب را می‌دانید: پول، کلید همه قفل‌هاست. چین، رفیق نیمه‌راه کشورهایی است که با مشکلات مالی شدیدی مواجه‌اند؛ رییس جمهور یا پادشاه چنین کشوری حاضر است برای اینکه به آحاد ملت نشان دهد که به فلان وعده عمل کرده یا به فلان قولی پایبند است، هر توافقنامه‌ای را بدون مشورت و حتی مطالعه امضا کند و با این کار دانسته نادانسته قسمتی از خاک کشور خود را دودستی تقدیم چینی‌ها می‌کند، در بسیاری موارد هم طرف چینی توافقنامه را جوری تنظیم می‌نماید که سبیل رهبر درمانده مذکور مقداری چرب شود. دیر یا زود اما کشور دریافت‌کننده سرمایه‌گذاری چینی دیگر از پس اقساط وام بر نمی‌آید و اینجاست نکته‌ای که طرف چینی برای آن دندان تیز کرده بودند، چونکه عدم پرداخت برای طرف چینی بهانه می‌شود که تمام پروژه‌ای که با پول چینی احداث یا توسعه شده را تصاحب کند. گسترش ارضی چین نه با لشکر و تانک بلکه با ایجاد وابستگی مالی صورت می‌پذیرد.

نظر به این همه شتاب اخیر حکومت ایران برای تنظیم و اجرای قرارداد موسوم به سند همکاری به سختی توجیه می‌شود ولی در مورد ایران هم مانند موارد پیشین، جواب این سوال بار دیگر پول است و جواب این سوال هم که بیشترین نفع را از این قرارداد چه کسی یا کسانی می‌برند، این است که گردانندگان این توافق که پول‌ها به دست آنان چرخانده می‌شوند در کوتاه‌مدت و به ظاهر برنده اصلی این معامله هستند؛ نیاز به ذکر نام برنده اصلی در درازمدت نیست و فقط به این جمله اکتفا می‌کنم که برنده اصلی در درازمدت نه حکومت ایران و نه ملت ایران خواهد بود.

در کوتاه‌مدت البته حاکمان جمهوری اسلامی که همه مزد خود را دریافت خواهند کرد، از رهبر انقلاب گرفته تا رهبران سپاه و بنیادها و بانک‌ها و آقازاده‌ها، خلاصه هر کسی که از رانتخواری معاش خود را تامین می‌کند و یک قران این پول‌ها هم به مردم نمی‌رسد ولی در بلندمدت بزرگوارانی که هی دم از دفاع از تمامیت ارضی و مبارزه با استعمار می‌زنند، مجبور خواهند شد که اعتراضات خود را به زبان چینی بیان کنند هرچند که بعید است در پکن گوشی شنوا پیدا کنند. این را هم بدانند که کشوری که خداناشناسی در قانون اساسی‌اش به عنوان نوعی مذهب ملی می‌آید، محض رضای خدا هیچ کاری را نمی‌کند.