اقتصاد مقاومتی، نابودگر اقتصاد و امید
بسیاری از کشورهای منطقه پا از معرکه منازعات منطقهای پس کشیده و حواس خود را بر امور داخلی متمرکز کردهاند. عربستان سعودی در حالی از جنگ یمن عقب نشینی میکند که امارات ماهها پیش به دخالتهای خود در آن کشور پایان داد. در عین حال عراق هنوز نتوانسته است خسارات ناشی از حملات آمریکا و داعش را جبران کند و سوریه هر چند به ثبات نسبی رسیده معلوم نیست آن ثبات بیشتر ماهیت تحمیلی دارد که معلوم نیست ثبات تحمیلی تا چه میزان میتواند دوام داشته باشد. با این حساب ایران تنها کشوری است که هنوز از هدف گسترش سیطره و صدور انقلاب و ترویج ایدئولوژی خود دست برنداشته است.
کارشناسان و تحلیلگران امور سیاسی منطقه خاورمیانه سالهاست که تحولات منطقه را در چارچوب دوقطبی ایران و عربستان سعودی مورد ارزیابی و تحلیل قرار میدهند که این چارچوب تحلیلی در همان آغاز انقلاب اسلامی ایران بنا نهاده شد. به نظر میرسد آیتالله خامنهای هنوز از امید صدور انقلاب و ایجاد موج انقلاب در منطقه فروگزار نیست. اما در حقیقت این چارچوب دیگر با واقعیت اوضاع منطقه منطبق نیست چون جنگ سرد خاورمیانه – جنگ خاموش ایران و عربستان – با شکست عربستان به سرانجام رسید که شواهد تایید کننده این ادعا یکی دو تا نیستند و افزایش قدرت و نفوذ ایران در لبنان، عراق و سوریه و تسلط ایران بر بخشهای وسیعی از نظامهای سیاسی و اقتصادی این کشورها نمایانگر درستی این ادعا است. اما دست برتر یافتن در این منازعه دیرین، پیروزی با طعم شکست است چراکه جنبش مقاومت هرچند که به پیروزی و تسلط نسبی دست پیدا کرده هنوز از برآورده ساختن توقعات مردم عاجز میماند؛ این چه پیروزیای است که طرف پیروز، گرفتار صفهای طولانی بنزین و قطعی برق و گرسنگی فزونی باشد؟ تابستان امسال قطعی برق و دمای هوای ۵۲ درجهای طاقت مردم عراق و جنوب شرق ایران را طاق کرد. از طرفی نیز بیماری وبا امسال جان هزاران یمنی را به خطر انداخته است. اینها، تلخیهایی هستند که طرف پیروز یک جنگ نباید بچشد و باید پرسید که نقش ایران در شکل گیری این بحرانها چه بوده است؟
به نظر میرسد حکومت جمهوری اسلامی دیگر نقش و وظیفه خود را نه حمایت از مستضعفان و مظلومین ندانسته بلکه خود را در مقام حافظ و ضامن بقای رژیمهای مستبد مختلف میداند: سپاه پاسداران در سرکوب و کشتار مخالفان بشار اسد نقش برجستهای ایفا کرد و در کشتار معترضان در عراق و لبنان با نیروهای وفادار به حشد الشعبی و حزبالله همدستی کرد. اما این اقدامات گذشته از بُعد انسانی، با منطق هم توجیهپذیر نیست چراکه با پیروزی ایران و شکست عربستان دیگر در این کشورها تهدیدی متوجه نظام و منافع جمهوری اسلامی وجود ندارد. و در نتیجه میتوان گفت که اقدامات سپاه، موضعگیریهای رهبری و دولت ایران که همواره سنگ حمایت از مظلوم و دشمنی با استبداد را به سینه میزنند به بنبست تناقض کشانده است.
چه در داخل و چه در خارج مواضع دستگاههای سیاسی جمهوری اسلامی متناقض و ناقص است. در عرصه بینالمللی راه ستیز بر راه آشتی مرجح دانسته میشود و در عین حال در عرصه امور اقتصادی داخلی راه دشوار “خودکفایی” بر راه هموار “تعامل” ارجحیت دارد. به همین دلیل است که وزرای دولت سیزدهم همچنان سنگ «اقتصاد مقاومتی» را به سینه میزنند: از دید آنها بازار داخلی به تنهایی برای روشن کردن موتور اقتصاد و ایجاد ثروت و رشد اقتصادی کافی است و از این رو ایران به بازار جهانی بینیاز است. اما شواهد از فاصله طی نشدنی میان شعار و واقعیت عینی حاکی است چراکه با وجود خودکفایی ایران در تولید برخی محصولات، کمبود محصولات دارویی و غذایی و نوسانات قیمت مواد غذایی اساسی بیانگر ناتوانی دولت در این باره است و البته بخش غذا و دارو تمام قصه نیست که مشکلات بازار کار و شبکه توزیع برق و تامین گاز مایع از دیگر معضلاتی است که هنوز دولت برای آنها پاسخ قانع کنندهای نداده است. نارساییهای سیاستهای اقتصادی جمهوری اسلامی در داخل کشور به وضوح قابل مشاهده است که افزایش میلیونی بیکاری در یک سال گذشته شاهد این امر است اما در دیگر کشورهای تحت سیطره جمهوری اسلامی نیز تاثیرات خسارتبار سیاستگذاری به سبک ایرانی آشکار است که شرایط داخلی سوریه نمونه بارز این ادعا است: طبق گزارش برنامه جهانی غذا از جمعیت ۱۷ میلیونی سوریه، ۱۲.۴ میلیون نفر در ناامنی غذایی به سر میبرند، رقمی که طی سه سال تقریباً دو برابر شده است. سبد کالاهای اساسی در یک سال گذشته رشد قیمتی ۲۰۰ درصدی را به خود دیده است و اگر هم مردم سوریه موفق به خرید مایحتاج خود شوند کیفیت آن به شدت کاهش یافته است به گونهای که نان به عنوان ارزانترین منبع انرژی الآن دیگر جز در نقش شکم پر کن فایده تغذیهای چندانی ندارد. در آن سوی مرز سوریه، عراق نیز دچار قطعیهای مستمر برق شده که این امر این سوال را پیش میکشد که میلیاردها دلار سرمایهگذاری خارجی و به ویژه ایرانی در بازسازی زیرساختهای حیاتی عراق به جیب چه کسی رفته است؟
مقام رهبری و رئیس جمهوری مدام بر شکستن انحصار اقتصادی غرب و جلب سرمایهگذاری چینی تاکید میکنند اما شواهد نشان میدهد که این شعار صرفاً در حد وهم و خیال باقی مانده و بعید است هرگز به واقعیت تبدیل گردد. مانع اصلی سرمایهگذاری چینی در ایران، تحریمهای آمریکا نبوده بلکه ساختار اقتصاد ایران که دو ویژگی اصلی آن، فساد اقتصادی و زیرساختهای فرسوده میباشد. اقتصاد مقاومتی در حقیقت جز وسیلهای برای حفظ منافع و قدرت نظام، کاربرد دیگری ندارد. قدرت ملطق همچنان در دستان لرزان حضرت آقا است، سپاه پاسداران هم مجری تصمیمات او. نزدیکی سپاه به شخص رهبری، فرصتهای مغتنمی را برای انحصار و دست درازی سپاه در بخشهای وسیعی از صنایع و بازارهای ایران فراهم ساخته که سپاه هیچکدام از این فرصتها را از دست نداده و لذا منافع اقتصادی بسیار زیادی را از آن خود کرده است. در این میان ناگفته نماند که البته حسابهای سپاه تابع هیچ نظارت و ممیزی نیست و بنا بر این تخمین ارزش داراییهای سپاه امری سخت و شاید امکانناپذیر است. نکته جالب اینکه سپاه پاسداران و قلادهداران آن برای حفظ و تحکیم جایگاه خود به رفتارها و روشهایی دست میزنند که ساواک هم در زمان خودش از توسل به آنها هیچ ابایی نداشت و کارآمدی نظام فعلی نیز تا کنون اگر بدتر از حکومت پهلوی نبوده از آن بهتر هم نیست.
بنا بر نظریه عصبیت ابن خلدون، فیلسوف بزرگ و نامی قرن هشتم قمری، گروهها پس از اینکه به میزان معینی از همبستگی رسیده به مرور زمان به شهرنشینی و راحتطلبی گراییده و رفته رفته آن انسجام و همبستگی اجتماعی اولی از بین میرود که این وارفتگی میتواند به فروپاشی تمدنها نیز منتج شود. این نظریه با توجه به اینکه جوامع به عواملی انسجامآفرین نیاز دارند، امروز هم پرکاربرد مینماید اما نکته اینجا است که عوامل انسجامآفرین هرچند ممکن است در سطح شهر یا روستا حول محور شخصی شکل بگیرد وقتی پای جمعیتی ۸۳ میلیونی و میلیونها کیلومتر مربع زمین در وسط است دیگر مدل سلسله مراتبی و تحمیلی نمیتواند جوابگوی نیاز آن جامعه باشد. به عبارت دیگر ایران، هم از لحاظ جمعیت و هم از لحاظ وسعت جغرافیایی، به اندازهای بزرگ است که یک طرز فکری و یک ایدئولوژی واحد و آهنین با محوریت کیش شخصیت فراگیر نمیتواند نیازهای گوناگون جامعه را بر طرف سازد چراکه آنچه نیاز است یک مدل کشورداری قادر به اداره امور کشوری و تامین و توزیع عادلانه منابع مورد نیاز شهروندان است. به بیان کوتاهتر، انسجام و همبستگی پایدار با دشمن تراشی حاصل نمیشود بلکه با ایجاد و اجرای نظام عدالتی یکسان به دست میآید. در غیر این صورت روند چند سال اخیر محکوم به تداوم است و سایه بیعدالتیها و ناکارآمدیها و فساد مزمن از سر ملت دور نمیشود. مشکل اینجا است که آقای رئیسی حتی اگر تمایل و علاقهای به رفع مشکلات واقعی مردم پیدا کند که با توجه به سابقه او در سمتهای مختلف چنین چیزی بعید به نظر میآید، به احتمال قریب به یقین آیتالله خامنهای در جایگاه رهبر معظم انقلاب اسلامی اجازه اجرای نظام عدالتی مورد نیاز را نمیدهد چراکه عدالت واقعی را به مثابه پایان قدرت مطلق و تهدیدی برای منافع اقتصادی شخصی خود و همدستانش برمیشمارد.