نفت ایران: طلای سیاه از زرق و برق افتاد

اقتصاد ایران ۱۱۲ سال است که اقتصاد نفتی به حساب میآید. از سال ۱۲۸۷ نفت، بزرگترین و مهمترین منبع درآمد حکومت ایران بوده است. در آن سال نیز یک بیماری در ایران و جهان بیداد میکرد و جان افراد بیشماری را میگرفت، البته آن زمان کجا و زمان ما کجا که آن موقع آبله بود و صنعت نفت تازه آغاز شده بود در حالی که امروز کروناویروس زندگی چند میلیارد نفر را مختل و بازارهای جهانی را فلج کرده و عمر صنعت نفت رو به پایان است. اگرچه در ایران دورکاری به امری معمولی تبدیل نشده و مردم همچنان در شهرها با ماشین رفت و آمد میکنند اما در بسیاری از بازارهای هدف صنعت نفت شیوۀ کار و توقعات مردم از محیط کار به کلی تغییر کرده و در عین حال تعداد پروازها به شدت کاهش یافته است که این تغییرات به تضعیف تقاضای نفت در سطح بین المللی منجر شده است.
ایران همانند دیگر کشورهای عمده تولیدکننده نفت در نتیجۀ تحولات اقتصاد جهانی مازاد عظیم نفت رو دستش مانده که با توجه به شرایط آشفته بازارهای جهانی امروز و فردا نیست که خریداری برای آن پیدا شود. علاوه بر این خیلی از حکومتهای فرصت را مغتنم شمردهاند تا به وابستگی خود به نفت پایان داده و به حاملهای انرژی پاک روی بیاورند. اگر پارسال گمان میرفت که برای رهایی ایران از وابستگی به نفت و تقویت اقتصاد غیر نفتی ده سال فرصت هست، در حال حاضر برای این کار فقط دو سال فرصت وجود دارد. این تهدیدی نیست که حکومت ایران بتواند آن را به زمان دیگری موکول کند؛ سالها جیک جیک مستونمون بود، فکر زمستونمون کجا بود؟ بودجه سال ۹۹ به نفت با قیمت بالای بشکهای ۵۰ دلار تکیه دارد که در غیر این صورت دولت با کسری بودجه مواجه میشود و از آنجایی که قیمت نفت فعلا حدود بشکهای ۴۰ دلار است، به وضوح میبینیم که دولت و حکومت ایران با چه مشکل بزرگی گرفتار است. گذشته از مشکل قیمت، تقاضای نفت بسیار ضعیف است و حتی در صورت انعقاد قرارداد فروش نفت، به خاطر تحریمهای آمریکا عملا امکان دریافت پول از مشتری وجود ندارد. قراردادی که در ماههای اخیر با ونزوئلا بسته شده نسبت به میزان فروش مورد نیاز مثل قطرهای در دریاست.
ناگفته نماند که تنها ایران نیست که به این سختیها دچار شده بلکه کشورهای عمده تولیدکننده نفت در منطقه خاورمیانه و آفریقای شمالی هم کمابیش در آغاز راه دشوار نتوعبخشی اقتصادی قرار دارند، هرچند برخی کشورها در این راه گامهای بیشتر و بلندتری برداشتهاند؛ اما ابعاد مشکل به اندازهای است که گسترۀ آن نه تنها کشورهای تولیدکننده نفت را بلکه کشورهای دیگر را هم در بر میگیرد؛ به عنوان مثال میتوان به کشور مصر اشاره کرد که دو میلیون مصری و همچنین هزاران لبنانی و فلسطینی در کشورهای نفتی مشغول کارند و پول آنها در چرخش اقتصاد مصر و لبنان و فلسطین نقش بسزایی دارد و از این رو این خطر وجود دارد که با کاهش درآمدهای نفتی نرخ برکاری و فقر در بسیاری از کشورهای منطقه جهش کند، امری که برای حاکمان منطقه دردسرساز خواهد بود.
با این وجود و همانطور کهدر نوشته قبلیعرض کردم این بحران احتمالی فرصتهایی نیز به همراه دارد، فرصتهایی که به داخل کشور محدود نیست. با بهکارگیری و بهرهبرداری از پتانسیل منابع طبیعی و انسانی همزمان با سیاستگذاری بهموقع و خردمندانه ایران میتواند به نقطه ثبات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی در منطقه تبدیل شود. چنین دگرگونی اما فداکاری از نوع دیگری را از سپاه پاسداران میطلبد که تا به حال خود را آماده چنین کاری نشان نداده است زیرا که فداکاری مورد نظر مشروط است به اینکه سپاه پاسداران از دخالت در امور سیاسی داخلی و خارجی پا پس بکشد، کاری که تا به حال سپاه پاسداران خود را آماده آن نشان نداده است.
نمایندگی از منافع ایران و ایرانیان در خارج از کشور باید به عهده وزارت امور خارجه باشد و هیچ نهاد دیگری نباید در این زمینه دخالت کند. این حرف، نظر شخصی کسی نیست؛ این حرف، ساختار رسمی و قانونی جمهوری اسلامی ایران است و اهمیت آن در مدیریت امور کشور و دفاع از منافع کشور در خارج واضح است: اگر قرار است وزارت امور خارجه منافع کشور را پیش ببرد این فقط در صورتی امکانپذیر است که سر میز مذاکره صدای آن وزارتخانه، تنها صدای ایرانی باشد. قطعا تا زمانی که صدای دیپلوماسی تهدید و زور سپاه از صدای وزارت امور خارجه بلندتر است کشورهای منطقه و جهان محال است همکاری جدی و سازنده با ایران را به نفع خود ببینند و با توجه به این که در حال حاضر اقدامات سپاه سهم مهمی از سرمایه سیاسی ایران را بر باد داده و ایران را نه به عنوان شریک و همپیمان قابل اعتمادی بلکه آب زیر کاه و اتکاناپذیر در افکار عمومی مطرح کرده است، ضروری است به صورت فوری و علنی سپاه از عرصی سیاست و امور بینالمللی کنار رفته و اجازه دهد دولت افسار اموری را به دست بگیرد که طبق قانون عهدهدار آن است.