میراث نسل انقلاب برای آیندگان: فقر، بیکاری و فرار مغزها

میراث نسل انقلاب برای آیندگان: فقر، بیکاری و فرار مغزها

این از بدیهیات است که نرخ بالای بیکاری برای شکوفایی اقتصادی و رفاه اجتماعی از بزرگترین معضلات به شمار می‌رود؛ این امر نه تنها برای ایران بلکه هر کشوری که تامین اجتماعی در آن ضعیف است، صدق می‌کند. اقتصاد ایران در سه سال متوالی، رشد منفی داشته است که این رکود اقتصادی طبیعتاً با افزایش بیکاری همراه بوده است. از قبل از آغاز بحران کرونا که الآن نزدیک یک سال است گریبانگیر این مرز و بوم است مردم ایران با بحران بیکاری هم دست و پنجه نرم می‌کنند که آمار بیکاری در بین تحصیل‌کردگان از میانگین ملی به مراتب بیشتر است. آمار رسمی بیکاری همانند آمار هر پدیده دیگری با واقعیت فاصله زیادی دارد چرا که آمار رسمی به عنوان ابزاری به کار گرفته می‌شود برای ضربه زدن به دولت یا در بعضی موارد دولت آمار را به عنوان نوعی مهر تایید بر خطمشی خود مورد استفاده ابزاری قرار می‌دهد. به هر حال، آمار رسمی حاکی از نرخ بیکاری ۱۲.۱۷۹ درصد است اما آمار غیررسمی بیانگر نرخ بیکاری نزدیک به سه برابر نرخ رسمی است که این رقم به این معناست که در حال حاضریک سوم نیروی کار ایران، خانه‌نشین اند.

نسل انقلاب که بیش از چهل سال است بر کرسی قدرت تکیه دارند برای نسل‌های آینده چه میراثی را می‌گذارند؟

از زمان انقلاب تا به امروز، ایران نه تنها از لحاظ سیاسی تغییرات اساسی را پشت سر گذاشته بلکه از لحاظ جمعیت‌شناسی هم دچار تغییر و تحول فراوان شده است. زمان انقلاب اسلامی جمعیت کشور حدوداً ۳۳ میلیون نفر بود. این رقم در سرشماری ۱۳۹۶ به ۸۰ میلیون نفر افزایش پیدا کرده بود؛ بیش از ۵۰ درصد جمعیت کشور کمتر از ۲۴ سال سن دارند. طبق آمار رسمی بیکاری که همانطور که در بالا به عرض رسید، بر سر قابلیت اعتماد آمار رسمی جای سوال است، ۶۰ درصد افراد بیکار بین ۱۵ تا ۲۹ سال سن دارند.

در سال‌های اخیر نیز در اکثر کشورها گرایش مردم به شهرنشینی و ترک روستا قوت بیشتری به خود گرفته است به طوری که پیشبینی شده است تا سال ۱۴۰۹ شمسی، ۸۰ درصد مردم ایران شهرنشینی را برگزینند. این خود باعث می‌شود که ساختار بازار کار هم تغییر کند که این امر نیز مشکلات تازه‌ای را به وجود می‌آورد چرا که ایرانیان شهرنشین توقع دارند که شغلی پیدا کنند متناسب با تحصیلات خود از یک سو و توقعات خود از سوی دیگر؛ علاوه بر این انتظار دارند که حقوقشان در حدی باشد که مجال یک زندگی راحت با خانه و ماشین و… هم فراهم شود. آرزویی که هرچند در بسیاری موارد برآورده نمی‌شود، باز در جامعه ایران این آرزو جوانان بی‌شمار را به ادامه تحصیل و کسب مدرک سوق می‌دهد اما افسوس که اقتصاد کشور به میزان تقاضا، شغل خوب نمی‌تواند عرضه کند و لذا فارغ‌التحصیلان بر سر دوراهی سختی قرار می‌گیرند: یا در وطن خود بمانند و با کارگری و دستمزدبگیری روزشان را به شب برسانند، یا اینکه راه مهاجرت را در پیش بگیرند.

هیچ کدام از این گزینه‌ها به نفع کشور نیست. تازه فارغ‌التحصیل‌شدگان بیکار که روی دست مادر و پدرشان می‌مانند، خانواده‌های خود را تحت فشار مالی و در معرض مشکلات معیشتی مضاعف قرار می‌دهند. از طرف دیگر اگر ایران را ترک کنند بار هزینه‌های تحصیلاتشان به عهده ملت می‌ماند و ایران هم از استعدادهای درخشان فراوانی محروم می‌گردد، استعدادهایی که برای آینده کشور منابع حیاتی و موتور رشد و پیشرفت به حساب می‌آیند.

برخی فعالان فرهنگی به این عقیده‌اند که فرهنگ ازدواج و فرزندآوری در کشور نیازمند تحکیم و پایدارسازی است چون به نظر آنها افزایش جمعیت، گره‌گشای تمام مشکلات کشور است؛ این فعالان در فضای مجازی بسیاری اوقات هیچ نقدی را بر نمی‌تابند و به نظر می‌رسد یا از مشکلات معیشتی مردم و هزینه‌های بچه‌داری غافلند یا چنین مشکلات را دست کم می‌گیرند (اینکه چرا این عزیزان اغلب هوادار دقیقاً همان سیاست‌هایی هستند که تنش‌های داخلی و خارجی موجود را شدت می‌بخشند، پرسشی است همچنان بی‌پاسخ مانده). ولی این معضل را اگر واقع‌بینانه بنگریم در می‌یابیم که عامل اصلی‌ای که حوانان را از تشکیل خانواده دلزده می‌کند، مشکلات معیشتی است. جوانان ما از اینجا رانده و از آنجا مانده، نه توان پوشش هزینه‌های بچه‌داری را دارند نه امکان فراهم‌سازی شرایط آن. بی‌دلیل نیست اگر بر دست رهبری که می‌خواهد نسل جوانان بیشتر و بیشتر تولید مثل کنند، آب پاکی ریخته شده است زیرا مسبب اکثر مشکلات کشور، سیاست‌های ناشی از کج‌فهمی و جهان‌بینی غلط خود اوست: با اصرار بر سیاست‌ها و خطمشی‌های تقابلی با جهان، رهبری مدام دقیقاً بر خلاف هدف خود گام بر می‌دارد.

در مجموع می‌توان گفت که این شرایط باعث مشکلات اجتماعی و فردی می‌شود. بررسی‌های متعدد نشان داده‌اند که بیکاری با افسردگی و دیگر امراض روحی و روانی رابطه سببی دارد؛ این دست امراض عواقب ثانویه مخرب فراوانی هم در پی دارند از جمله رفتارهای مجمرانه و خارج از چارچوب اجتماعی و در بعضی موارد خودآسیب‌زنی و خودکشی. کمبود شغل‌های مناسب نسل اندر نسل آینده را به زندگی زیر خط فقر و ناکامی در زندگی شخصی و حرفه‌ای خود محکوم می‌کند که این خود به امواجی متناوب از نارضایتی در کشور منجر خواهد شد.

پایداری و ثبات ایران به توانایی حکومت در برآورده ساختن توقعات مردم بالاخص جوانان از لحاظ سطح زندگی، وابسته است اما نیل به این هدف به نظر می‌رسد با دشواری همراه باشد زیرا نیرویی که هر سال وارد بازار کار می‌شود در حدود یک میلیون نفر می‌باشد و ایجاد این تعداد شغل برای حکومت ایران تا به حال هدفی دست نیافتنی بوده است و همچنان هم تقریباً محال می‌نماید. با این وجود حل این معضل الزامی است چرا که بیکاری جوانان از شاخص‌های اصلی رشد اقتصادی منفی در درازمدت می‌باشد، یا به عبارت دیگر حل این مشکل از پیش‌شرط‌های رشد اقتصادی مثبت در درازمدت به شمار می‌رود.

برای مقابله با این بحران احتمالی لازم است دستگاه‌های آینده‌پژوه و برنامه‌ریز پیشنهادات زیر را مورد بررسی قرار دهند:

  • تطبیق تعداد پذیرفته‌شوندگان در رشته‌های مختلف با نیازهای بازار کار
  • تشخیص حرفه‌های مورد نیاز بازار کار حال و آینده و اصلاح و تنظیم میزان پذیرش دانشگاه‌ها مطابق نیاز بازار کار
  • اشتغال آفرینی در بخش‌های حیاتی کشور از جمله بهداشت و کشاورزی
  • ایجاد و راه‌اندازی برنامه‌های زیرساختی عمرانی که بدینوسیله نه تنها اشتغال ایجاد می‌شود بلکه امکانات مورد نیاز مردم نیز به بهره‌برداری می‌رسند
  • قراردادهای بزرگ به شرکت‌های ایرانی سپرده شوند

حسن روحانی رییس جمهوری اسلامی ایران چند هفته پیش خطاب به جوانان کشور جمله «جوانی کنید» را بر زبان آورد؛ این در حالی است که آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی نیز بارها در بیانات خود بر اهمیت توجه به نسل جوان تاکید داشته‌اند. آنها به خوبی می‌دانند که نسل جوان به زودی سکان کشور را به دست خواهند گرفت؛ کاش تا پایان کار نسل اول انقلاب اوضاع بازار کار و زندگی جوانان سروسمان بگیرد.